تحولات خاورمیانه:
وضعیت حاضر٬ مسائل پیش رو
گفتگو با اعضایی از هیات دایر حزب
یک دنیای بهتر: اکنون بیش از چند ماه از تحولات تاریخساز شمال آفریقا و خاورمیانه میگذرد٬ چه ارزیابی و تبیینی از این تحولات در کلیت خود دارید؟ زمینه ها و عوامل شکل گیری این تحولات کدامها بودند؟ خواستها و مطالبات عمومی این مردم کدامها هستند؟ اکنون در کجای سیر تحولات و تحقق مطالباتشان قرار دارند؟ آیا این تحولات به پایان رسیده است؟
علی جوادی: خیر٬ این تحولات به پایان نرسیده است. نه٬ رژیمهای حاکم و نه دولتهای موقت و گذرا نمیتوانند سرشان را شب را با خیال راحت بر زمین بگذارند. آنچه که ما در این دوران شاهد بودیم تنها آغاز یک پروسه عظیم و دگرگون کننده اجتماعی است. آغاز و نه پایان. ابتدا و نه انتهای یک پروسه تاریخی و در نوع خود بی سابقه. این تحولات پایان نیافته است٬ چرا که مساله قدرت سیاسی که اساسی ترین مساله این تحولات است٬ همچنان لاینحل مانده است. نه تکلیف دولتهای موقت روشن و نهایی شده است و نه تکلیف دولتهایی که کماکان به قدرت چسبیده اند. تلاش و تبلیغات مدافعین رژیمها و دولتهای حاکم و بورژوازی غرب در این باره را باید همانطور فهمید که هستند٬ تبلیغات و تلاشی برای پایان بخشیدن به این پروسه تغییر و تحول انقلابی و نه یک واقعیت و یا حقیقت سیاسی .
دولتهای موقتی که در مصر و تونس بر سر کار آمده اند٬ تماما ناپایدار٬ نامتعادل و گذرا هستند. باید تغییر کنند. این تغییر هم از جانب جریان راست و طبقه اقتصادی حاکم ضروری است و هم از جانب چپ و توده های کارگر و مردم کارکن و زحمتکش. از زاویه بورژوازی و طبقه حاکمه ضروری است چرا که ضرباتی که این سیستم در این پروسه انقلابی خورده است باید جبران و ترمیم شود. دستاوردها باید پس گرفته شوند. روحیات مردم باید درهم شکسته شود. اراده انقلابی مردم باید خرد شود. شرط تحقق چنین شرایطی در درجه اول رسیدن به نقطه سازش و ایستگاه توقفی میان مردم بپاخواسته و دستگاه حاکم است. تا بدنبال آن طی پروسه ای تمام دستاوردها پس گرفته شود و تاریخ به نقطه پیش از این تحولات برگردانده شود. این واقعیت سیستم سرمایه داری در این جوامع است. سرمایه داری و آزادی حتی از نوع نیم بند آن قابل جمع و انطباق نیستند. مردم برای نابودی فقر و فلاکت به میدان آمدند اما هنوز به ذره ای از خواستهایشان دست نیافته اند. از این رو وضعیت حاضر تماما غیرقابل دوام و ناپایدار است. این وضعیت از جانب توده های کارگر و جوانان نیز مطلوب نیست. غایت خواستهای هیچ بخشی از مردم محروم و ستمدیده نیست. باید تغییر کند. هم دولتها و رژیمها باید تغییر کنند و هم سیستمی که وضعیت سیاسی موجود و بقایای آن موجد چنین وضعیتی هستند. مردم هنوز به آنچه که برای آن به میدان آمدند و جانفشانیها کردند٬ دست نیافته اند.
سیر تحولات و یا افت و خیز پروسه ای که آغاز شده است نباید ما را از واقعیت این پروسه تحولات و عوامل تغییر دهنده آن دور کند. اگر چه اعتراضات خیابانی و توده ای در این جوامع وارد فاز و دوره دیگری شده است اما هیچ نقشه از پیشی تعیین نکرده بود که سیر این تحولات چگونه خواهد بود. این تغییرات بخاطر حاکمیت سیستمهای سرکوب و پلیسی بورژوایی عمدتا کشدار و پر از افت و خیز خواهد بود. به قول منصور حکمت تاریخ این دوره مانند لایه های یک آکاردئون باز خواهند شد. اما اگر بتوان نظریه ای با قطعیت داد این است که تغییر این شرایط یک واقعیت انکار ناپذیر است.
مردم به میدان آمدند٬ چرا از فقر و فلاکت خسته و بیزار شده بودند. از اینکه فقیر و محروم و تحقیر شده باشند٬ جانشان به لبشان رسیده بود. از اینکه فاقد کوچکترین حقوق سیاسی و مدنی و اجتماعی باشند٬ خسته شده بودند. و این وضعیت نه تصادفی٬ نه ناشی از سرشت کریه سران ارتجاعی این جوامع عربی٬ بلکه ناشی از عملکرد سیستم سرمایه داری حاکم در این جوامع است. تصادفی نیست٬ محصول سلیقه و رفتار فردی نیست. اجتماعی و اقتصادی است. ملزومات سیستم سرمایه داری در این جوامع است. سرمایه داری در این جوامع یعنی فقر و فلاکت گسترده. سرمایه داری در این جوامع یعنی سیستم سرکوب و دیکتاتوری خشن و پلیسی و فقدان هر گونه آزادیهای فردی و مدنی. سرمایه داری در این جوامع یعنی نابرابری اقتصادی و سیاسی و اجتماعی٬ یعنی تبعیض و نابرابری.
خواستهای مردم را به سادگی میتوان در چهارچوب "آزادی٬ برابری٬ و رفاه" و نظامی سیاسی و اقتصادی متضمن این خواستها فورموله کرد. شاید ما در این اعتراضات چنین تبیین و شعاری به این روشنی و شفافی ندیده باشیم اما این مجموعه در برگیرنده و فشرده تمام مطالباتی است که این مردم در اعتراضاتشان بیان کرده اند. این خواست دیرینه و تاریخی توده های مردم زحمتکش است. یک دنیای بهتر٬ یک زندگی بهتر٬ آزادی و برابری و رفاه. این مردم با هیچ شاخصی به خواستهای خود نرسیده اند. رژیمهای حاکم ضربه خورده اند٬ عقب نشسته اند٬ بعضا تغییر کرده اند٬ اما مسائل پایه ای کماکان از نقطه نظر مردم حل نشده است. از این رو جدالهای تعیین کننده و سرنوشت ساز بسیاری در راه است. بورژوازی با تمام امکانات محلی و جهانی خود برای این جدالها آماده شده است٬ صف شان متحد و پر امکان است. طبقه کارگر و توده های مردم هم باید با تمام قوا آماده شوند. مردم دور اول این نبرد را از آن خود کردند٬ اما نبردهای تعیین کننده بسیاری در راه است. شکست و پیروزی هر دو ممکن و محتمل اند. برای پیروزی باید تلاش بسیاری کرد.
یک دنیای بهتر: بدون تردید این تحولات تاریخساز و دورانساز بود٬ چه ارزیابی ای از دستاوردها و تاثیرات این تحولات در معادلات سیاسی منطقه و جهان دارید؟ این تحولات چه تاثیری بر کشمکشهای جهان کنونی داشته است؟ میگفتند تاریخ به پایان رسیده است؟ میگفتند مبارزه طبقاتی کلیشه ای قدیمی است؟ میگفتند سرمایه داری بهترین و مناسبترین سیستم اقتصادی جهان است٬ "همین است که هست٬ یا بسوزید یا بسازید"؟ چه شد؟
آذر ماجدی: خیزش مردم در خاورمیانه و شمال آفریقا در عرض شش ماه بسیاری از معادلات جان سخت سیاسی منطقه را زیر و رو کرد. آتش فشان خیزش توده ای از یک کشور به کشوری دیگر سرایت کرده است. در عرض شش ماه اخیر ما شاهد یک رویداد بی سابقه در تاریخ بوده ایم. بنظر می رسید که سرکوب خشن، دیکتاتوری های تا دندان مسلح رکابدار یکی از دو قطب تروریسم دولتی یا اسلامی، شرایط ترور و جنگ، گرسنگی و فقر، استثمار خشن و برده وار سرنوشت لاعلاج و ماندگار در این گوشه از جهان خواهد بود. بنظر می رسید که تروریسم اسلامی و دولتی زندگی مردم را به ویرانی مطلق خواهند کشاند. مروری کوتاه بر تاریخ مدرن در این منطقه یک تصویر سیاه از جنگ و ترور و کشتار و سرکوب را نمایان می سازد .
اما در میان حیرت جهانی، مردم محروم، کارگر و زحمتکش به میدان آمدند و صدای اعتراض خود را علیه سرکوب و خفقان، فقر و گرسنگی و علیه تبعیض و بی عدالتی بلند کردند. مردم برای آزادی، برابری و رفاه به میدان آمدند و با استقامت و شجاعت قابل تحسینی حکومت های سرکوبگر فاسد حاکم را مورد حمله خویش قرار دادند. دیکتاتورهایی که حکم خدا را در سرزمین تحت حاکمیت خویش داشتند، به فاصله چند هفته فراری شدند. حاکمیت بیست ساله و سی ساله در عرض دو سه هفته فروپاشید. در هراس از عمق و گسترش جنبش اعتراضی مردم، در بیم آنکه مبارزه علیه حکومت های مطلقه پایه های نظام سرمایه داری را بلرزاند، قدرت های جهانی گرد آمدند و راس حکومت را بردند. با این امید که نظام دست نخورده باقی بماند. این حرکت اگرچه مومنتوم مبارزات مردم را کند کرد، اما نتوانست جنبش برای آزادی، برابری و رفاه را خاموش کند. و این بیانگر هوشیاری سیاسی بخشی از مردم، بویژه نسل جوان دو کشور تونس و مصر است .
خیزش عظیم مردم در خاورمیانه و شمال آفریقا تغییرات چشمگیری را در معادله جنگ تروریست ها (جنگی که غرب آنرا جنگ علیه تروریسم نامیده است) و استراتژی آمریکا در منطقه موجب شده است. قتل بن لادن در بحبوحه این خیزش امری اتفاقی نبود. آمریکا بمنظور تغییر استراتژی خویش نیازمند بستن این فصل از تاریخ میلیتاریسم و سیاست جنگ افروزی بود. بن لادن باید از بین می رفت تا توجیه ای قابل قبول و "آبرومندانه" برای حاشیه ای کردن این استراتژی هم در در عرصه سیاست داخلی و هم سیاست بین المللی بدست می آمد. بن لادن توجیه ای برای یورش نظامی به خاورمیانه در استراتژی "نظم نوین جهانی" بود. آمریکا و موتلفینش بمدت یک دهه با این توجیه منطقه را به خاک و خون کشیدند؛ عراق را به یک گورستان بزرگ بدل کردند؛ افغانستان را حتی از دوران تحت سلطه طالبان بیشتر به ورطه نابودی نزدیک کردند، جنگ تروریستی را به لبنان و پاکستان کشاندند؛ و در این میان فضا را برای اشغالگری و سرکوب اسرائیل مهیاتر نمودند. این استراتژی که با توجیه نابودی تروریسم اسلامی آغاز و شعله ور شد، عملا به رشد و قدرتگیری تروریسم اسلامی و اسلام سیاسی منجر شد. در مقابله با جنبش اعتراضی مردم منطقه، آمریکا مجبور به چرخش های مهمی در این استراتژی شد. تعدیل جنگ تروریست ها و حل مساله فلسطین به یک امر مبرم برای حکومت آمریکا بدل شد. این رویداد مهم که تا پیش از خیزش مردم منطقه بسیار دوردست بنظر می رسید، با بمیدان آمدن قطب سوم، بشریت آزادیخواه و متمدن سریعا در راس سیاست های غرب قرار گرفت.
جنبش وسیع اعتراضی مردم تاثیراتی عمیق بر روانشناسی جمعی منطقه گذاشته است. باور قدرت توده ای، قدرت متشکل و سازمانیافته مردم، قدرتی که قادر است خدایان زمینی را به زیر کشد، روانشناسی جمعی و خودآگاهی این جوامع را بشکلی دراز مدت متحول کرده است. این یک امر بسیار مهم است که تاثیراتی عمیق در منطقه و در جهان برجا خواهد گذاشت. مردمی که یکبار قدرت خود را باین شکل لمس کنند، انسان هایی با اعتماد به نفس تر و حق بجانب تر در مقابل حکومت خواهند بود. این مردم بر ارعاب و ترس قایق آمدند. و این دستاوردی بسیار با ارزش و تعیین کننده در تحولات اجتماعی و سیاسی است. این جوامع دستخوش تحولات عمیق اجتماعی و سیاسی شده اند.
بعلاوه، احساس همبستگی توده ای نه فقط در چهارچوب یک کشور، بلکه کل منطقه، و نه فقط در میان مردمی که عرب خوانده می شوند، بلکه حتی در ایران، که یک جدال عمیق تاریخی میان ناسیونالیسم عظمت طلب آن با مردم "عرب" موجود است، بوجود آمده است. این یک دستاورد بسیار مهم و هیجان انگیز برای بشریت آزادیخواه و برابری طلب است. جالب اینجاست که فضای همبستگی مرزهای منطقه را درنوردیده است و به کل جهان سرایت کرده است. تحرکات نسل جوان در اسپانیا و فرانسه تحت تاثیر خیزش مردم منطقه شورانگیز است. در یک کلام خیزش مردم منطقه دیوار تعصبات راسیستی حاکم را نیز ترک داده است .
بالاخره باید اشاره کرد که یک چنین تحول اجتماعی-سیاسی عظیم تمام خزعبلات بورژوازی پیروز در جنگ سرد را بدور ریخت. التبه عمر مفید خزعبلاتی چون "پایان تاریخ" یا "مرگ سوسیالیسم" خیلی سریع به انتها رسید. اما زلزله سیاسی – اجتماعی منطقه این خزعبلات را کاملا به ریشخند گرفت .
یک دنیای بهتر: دول غربی تلاش بسیاری برای دخالتگری و تاثیرگذاری بر سیر این تحولات کردند٬ محورهای عمومی سیاست و استراتژی این دولتها در قبال تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا چه بود؟ چه تغییراتی را در این دوره در استراتژی عمومی دول غربی شاهد بوده ایم؟ دخالت نظامی غرب در این تحولات را چگونه ارزیابی میکنید؟
علی جوادی: بورژوازی غرب و همچنین بورژازی حاکم بر این جوامع قبل از هر چیز تمام تلاش خود را برای خفه و جلوگیری کردن از شکل گیری چنین تحولاتی انجام دادند. کشتند٬ سرکوب کردند٬ دستگیر کردند٬ تهدید کردند٬ اما موفق نشدند. سیاست رو در رویی مستقیم با این اعتراضات به سرعت ناکارآیی خود را حتی به کودن ترین بخشهای بورژوازی جهانی و این جوامع نشان داد. بطور نمونه ما شاهد بودیم که چگونه دولت آمریکا در ابتدای اعتراضات مردم در مصر از حسنی مبارک دفاع میکردند و استراتژیستهای این دولتها از نقش تاریخی حسنی مبارک در استراتژی عمومی آمریکا در خاورمیانه صحبت میکردند. همین وضعیت را هم در قبال دولت بن علی شاهد بودیم. فرانسه تا زمانیکه مسجل نشد که دیگر این حکومت قادر به حفظ کردن خود نیستند از آن دست نکشیدند. اما پتانسیل و قوه محرکه این اعتراضات آنچنان قوی بود که این سیاست چند صباحی بیشتر دوام نیاورد و به سرعت توسط واقعیات مادی و اعتراضی به کناری زده شد.
با ناکار شدن سیاست "سرکوب مستقیم" این اعتراضات ما شاهد شکل گیری سیاست "کنترل و مهار" بودیم. بوروژازی باید عقب نشینی میکرد٬ باید دولتهای حاکم را وادار به عقب نشینی میکردند تا بتوانند کوچکترین امید و یا شانسی برای کنترل و عقیم کردن این اعتراضات داشته باشند. از این رو در مصر که مهمترین اهرمها را در اختیار داشتند ناچار به پذیرش قربانی کردن حسنی مبارک و خاندانش شدند. از طرف دیگر تلاش بسیاری صورت میگیرد که چهره ها و عوامل خودشان را برای آینده این تحولات در راس تحولات جامعه داشته باشند. "چهره سازی" یک تاکتیک شناخته شده این نیروها است. قدرت رسانه ای غرب در شکل دادن و قالب زدن به تحولات یک واقعیت مهم و تعیین کننده است. نشان داده اند که میتوانند فردی را به جامعه حقنه کنند. تجربه و قدرت و مهارت و تکنولوژی اش را دارند. در مصر تلاش میکنند البرادعی را در جلوی صف قرار دهند. آنچه تحقق این پروژه های غرب و بورژوازی را با موانع و مشکلات متعدد مواجه میکند٬ دخالتگری و اراده مردمی است که کلید این پروسه را زدند.
اما اهرمهای چنین پروژه ای فقط رسانه ها و دستگاههای تبلیغاتی نیستند. بورژوازی غرب مستقیما کنترل و سرنخ بسیاری از دستگاههای امنیتی و سرکوب و نظامی این جوامع را در اختیار دارد. در مصر٬ ارتش که امروز کنترل جامعه را در دست گرفته اساسا یک اهرم مستقیم بورژوازی محلی و غرب است. موجودیتش تماما وابسته به دول غربی است. یک رکن تعیین کننده استراتژی غرب در این اوضاع و در شرایطی که کشمکش های طبقاتی اوج میگیرد٬ نیروهای سرکوب٬ اعم از ارتش و دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی٬ هستند. غرب تلاشی بسیاری برای محفوظ نگهداشتن این نیروها در این دور از تحولات کرده است. ارتش و قوای سرکوب را برای نبردهای تعیین کننده تری لازم دارند. میدانند که هر گونه تعجیل و وارد کردن زود بهنگام ارتش و قوای سرکوب در ابعاد همه جانبه منجر به شکست زودرس و شکاف و تجزیه ارتش و این نیروها خواهد شد. از این نیروها تلاش میکنند این نیروها را برای نبردهای آتی که در راه است٬ آماده نگهدارند.
و همانطور که اشاره کردید٬ یک عامل دخالتگری دیگر دخالت نظامی مستقیم و حمله نظامی است. در لیبی این بهانه را بدست آوردند و کشتار مردم بیگناه در شهرهای مختلف لیبی توسط قذافی "بهانه ای" شد تا ناتو ماشین نظامی خود را برای شکل دادن به سرنوشت تحولات آتی به کار اندازد. بمب افکن های ناتو قرار است ابزاری برای شکل دادن به سرنوشت تحولات و ابزاری در خدمت حقنه کردن نیروهای مورد نظر آمریکا و دول غربی در این جوامع است.
ما در این دوره شاهد تغییرات معینی در سیاست آمریکا و غرب در خاورمیانه بودیم. بسرعت تلاش کردند خود را با واقعیات موجود و زمین سیاسی تغییر کرده در این جوامع تغییر دهند. گویی عمری در اپوزیسیون این رژیمها و در تلاش برای تغییر این شرایط تلاش میکرده اند. این تغییرات مسلما تاکتیکی و مقطعی است٬ اما در همین چهارچوب نشان داده اند که قابلیت زیادی برای انطباق با شرایط تغییر یافته دارند. اما این شرایط با بیداری غول خفته و سازمانیافتگی طبقه کارگر و کمونیسم میتواند بطور همه جانبه ای خنثی شود.
یک دنیای بهتر: مساله فلسطین یک مساله محوری و تعیین کننده در خاورمیانه است٬ تحولات معاصر چه امکانی را برای حل مساله فلسطین ایجاد کرده است؟ جوانب متعدد و مختلف این مساله کدامند؟ چگونه است که آمریکا ناچار به اتخاذ سیاست "متعادل تری" در منطقه شده است؟ چه عواملی این امکان را بوجود آورده اند؟
آذر ماجدی: تاثیر بپا خاستن مردم منطقه علیه استبداد و سرکوب و فقر و تبعیض آنچنان گسترده و عمیق بوده است که یک استراتژی جدید را به تروریسم دولتی، در راس آن آمریکا دیکته کرده است. امری که بیست سال است هر روز امکان ناپذیر تر می نمود، در اثر خیزش مردم منطقه اکنون دست یافتنی بنظر می رسد. پس از سقوط شوروی، تلاش غرب و در راس آن آمریکا برای حل مساله فلسطین نور امید را در قلب های بسیاری از مردم آزادیخواه و عدالت طلب جهان تاباند. جهان صلح "قریب الوقوع" اسرائیل و فلسطین را جشن گرفت. طولی نکشید که این امید رنگ باخت. جریانات اولترا راست در هر دو کمپ، امر سابوتاژ صلح را در دستور خود گذاشتند. مذاکره پس از مذاکره، کنفرانس پس از کنفرانس، صرفا ویرانی بیشتر منطقه و سرکوب و کشتار بیشتر مردم فلسطین را به ارمغان آورد. دو قطب تروریستی زندگی مردم منطقه را به گروگان گرفتند.
اما خیزش مردم منطقه، آنچنان نیروی لایزال توده ای را به نمایش گذاشت که دولت آمریکا عملا به اسرائیل اعلام کرد که باید سازش کند. بازگشت به مرزهای 1967 مدتها بود که به یک رویا بدل شده بود. اعلام قاطعانه ضوروت تشکیل دو کشور مستقل فلسطین و اسرائیل بر مبنای مرزهای 67 توسط رئیس جمهور آمریکا، صلح و ائتلاف الفتح و حماس و گشایش مرز رفع به روی زندان بزرگ غزه همه در فاصله چند ماه خیزش توده ای آزادیخواهانه مردم منطقه امکانپذیر شد. این یکی از نتایج مهم تحولات توده ای در منطقه است. ما پیش از این اعلام کرده بودیم که سرنوشت منطقه را فقط دو قطب تروریستی تعیین نمی کنند. بازیگران صحنه سه قطب اند. قطب سوم، قطب بشریت آزایخواه و متمدن نقش تعیین کننده ای دارد. باید کوشید و این قطب را بسیج و سازمان داد. اکنون که قطب سوم به میدان آمده است، ما شاهد تاثیر قدرتمند آن هستیم .
بمنظور رویارویی با خیزش عظیم مردم، برای حفظ وضعیت موجود با کمترین تغییرات پایه ای، بخاطر حفظ نظام سرمایه داری، آمریکا و غرب مجبور به سازش شده اند. تلاش جدی تر برای حل مساله فلسطین و فشار گذاشتن بر دولت اسرائیل یکی از سازش هایی است که آمریکا می بایست می پذیرفت. اگر آمریکا بخواهد نقشی تعیین کننده در شکل دادن به رویدادهای خاورمیانه داشته باشد، باید در نظر مردم منطقه چهره معتدل تری نسبت به خواست های توده مردم داشته باشد؛ باید چهره قلدر و ارباب منشانه و مدافع دیکتاتورهای سرکوبگر منطقه را کمی بزک کند؛ نباید نزد مردم پشتیابان بی قید و شرط اسرائیل ظاهر شود. لذا هیات حاکمه آمریکا بالاجبار باید کمی سر خم کند و سیمای متفاوت و انسانی تری بخود بگیرد. علاوه بر روانه کردن دیکتاتورهایی که در جیبش بودند، بن علی و مبارک، تعدیل جنگ تروریست ها، کشتن بن لادن و اعلام اینکه بن لادن دیگر جذبه ای برای نسل جوان "عرب" ندارد و اولتیماتوم به دولت اسرائیل در مورد صلح همگی مولفه هایی از استراتژی جدید آمریکا در منطقه است.
اکنون شرایط برای صلح از هر زمان دیگر مساعد تر بنظر می رسد. وجود فاکتور قطب سوم در صحنه قوی تر از آنست که بتوان براحتی از آن عبور کرد. حکومت اسرائیل به اعتراف مقامات مختلفش از جانب هیات حاکمه آمریکا و اروپای واحد بشدت برای پذیرش شرایط صلح تحت فشار قرار گرفته است. سرکشی ناتنیاهو در مقابل اوباما، آنچه رسانه ها آنرا دوئل اوباما - ناتنیاهو نامیدند، وی را در صحنه سیاست داخلی بسیار تحت فشار قرار داده است. اپوزیسیون حکومتی در اسرائیل به پذیرش این شرایط و برقراری صلح تمایل دارد. جنبش صلح خواهی در اسرائیل رشد کرده است. جریان اولترا راست در اسرائیل کماکان مقاومت می کند ولی اگر شرایط به همین شکل پیش رود، این مقاومت مجبور به شکستن خواهد شد.
نمی توان صد در صد اعلام کرد که بزودی شاهد صلح اسرائیل و فلسطین و تشکیل دولت مستقل فلسطین خواهیم بود. اما این امر بنظر دست یافتنی و محتمل بنظر می رسد. این تحول بسیار مهم و تعیین کننده است. مهمترین تحول در منطقه در طول پنج شش دهه اخیر است. حل مساله فلسطین موجبات حاشیه ای شدن تروریسم دولتی و اسلام سیاسی را فراهم می آورد و فشار قابل توجهی بر رژیم اسلامی در ایران خواهد گذاشت .
یک دنیای بهتر: مساله شکل گیری دول موقت و دولتهای دوران گذار یک مساله محوری و تعیین کننده در تحولات خاورمیانه بوده است٬ به چند مساله محوری در این زمینه باید پاسخ داد: آیا شرکت کمونیسم و کارگر در این دولتها مجاز است؟ آیا صلاح است؟ بسیاری از جریانات راست و "چپ" بر "انتخابات عمومی" و "مجلس موسسان" تاکید دارند. استراتژی عمومی کمونیسم کارگری در این چهارچوب کدام است؟ تاکیدات حزب در این زمینه کدام است؟
علی جوادی: شرکت در دولتهایی که توسط کارگران و مردم زحمتکش باید به زیر کشیده شوند٬ یک تاکتیک سیاسی اصولی و یا یک سیاست پراگماتیستی نیست٬ خودکشی سیاسی است. طبقه کارگر و کمونیسم باید در راس اعتراضات مردم برای سرنگونی این دولتها قرار بگیرند. این دولتهایی موقت و گذرای بورژوایی هستند. نه راست و نه چپ جامعه به این وضعیت رضایت نخواهد داد و نداده است. نباید متخصص امور فضایی بود تا به این نتیجه سیاسی رسید: شرکت کمونیستها و طبقه کارگر در این دولتها نه مجاز است و نه به صلاح است.
رسالت این دولتها گذار به سوی آزادی و برابری و رفاه نیست. این دولتها ابزار به سازش کشیدن و سرکوب اعتراضات مردم بپاخواسته اند. فاقد کوچکترین ظرفیتی برای تغییرات آزادیخواهانه و برابری طلب هستند. هر ذره از تحقق آزادیخواهی و برابری طلبی و خواستهای دیرینه مردم تنها و تنها میتواند محصول فشار از پائین و سازمانیافته توده های کارکن و جوانان این جوامع است. هر گونه دخالت و شرکت در این دولتها تنها تبدیل شدن به عاملی در جهت پیشبرد اهداف عمومی سرمایه در این دورانهای بحرانی خواهد شد.
"انتخابات عمومی" و "مجلس موسسان" پروژه چپ جامعه و کارگر و کمونیسم نیست. پروژه بورژوازی پرو غرب و نیروهای رنگارنگ بورژوایی است. پروسه ای برای مشروعیت بخشیدن به حکومتهای بورژوایی در چنین جوامع و در چنین دورانهای بحرانی است. اما باید تاکید کرد که انتخابات این جریانات عموما آزاد و شرایط برای نیروهای طبقات کارکن و محروم٬ یکسان و برابر نیست. در یک انتخابات تماما آزاد که کمونیسم و کارگر در آن جوامع توانسته باشند در ابعاد میلیونی با جامعه در ارتباط و تماس باشند٬ جریانات راست بدون تردید شانس زیادی نخواهند داشت. "مجلس موسسان" ابزاری برای مانور و مانیپولاسیون توسط نیروهای رنگانگ بورژوازی است.
در مقابل٬ ما کمونیستهای کارگری بر تداوم تحولات انقلابی و سازماندهی طبقه کارگر و تحکیم آلترناتیو کارگری در جامعه داریم. ما عمدتا از پائین و بر متن یک تحول انقلابی و دگرگون کننده میتوانیم به قدرت نزدیک شویم و قدرت سیاسی را از آن طبقه کارگر و کمونیسم و مردم آزادیخواه کنیم .
یک دنیای بهتر: اسلامیستها یکی از جریانات دخیل در تحولات خاورمیانه بوده اند، در مصر اخوان المسلمین یک نیروی فعال و سازمانیافته در اوضاع است، در تونس جریانات اسلامی در شکل گیری تحولات دخیلند، چه ارزیابی از موقعیت و نقش جریانات رنگارنگ اسلامیستی در این اوضاع دارید؟
آذر ماجدی: قبل از هر چیز باید اعلام کرد اسلام سیاسی در اثر خیزش مردم منطقه تضعیف شده است. بمیدان آمدن مردم موجب تضعیف هر دو قطب تروریسم گشته است. چند فاکتور بویژه بر صحت این حکم تایید می گذارد. شعارهای حاکم در مبارزات و جنبش اعتراضی مردم مجموعا بر خواست های پایه ای مردم یعنی آزادی، رفع تبعیض و بی عدالتی و رفاه تاکیدی صریح و روشن دارد. مردم از حکومت مطلقه سرکوبگر و فاسد جانشان به لب رسیده است و این واقعیت را به روشنی ابراز کرده اند. شعار بنفع اسلامیست ها، یا شعارهای پوچ باصطلاح ضد امپریالیستی اسلامیستی در این تظاهرات و جنبش جای خاصی را اشغال نکرده است. بعلاوه، علیرغم گرد و خاک بپا کردن حکومت های حاکم بویژه در مصر و تونس و دولت اسراییل مبنی بر بزرگ کردن خطر جنبش اسلامی، این جریانات تفوقی بر اعتراضات مردم نداشتند. البته جریان اسلامی تنها جریانی است که از آزادی عمل بیشتری نسبت به جریانات اپوزیسیون برخوردار است. رژیم های حاکم کوشیده اند هر گونه حرکت و تشکل کارگری، چپ و کمونیستی را در نطفه خفه کنند. اما جریان اخوان المسلمین، فی المثل، از آزادی عمل بسیار بیشتری برخوردار بوده است و لاجرم متشکل ترین جریان اپوزیسیون است. در این شرایط متحول، جریانات اسلامی مشغول سازماندهی خویش و مذاکره بر سر قدرت با حکومت هستند. اما هشیاری نسبت به نقش و ماهیت جریانات اسلامیست در میان مردم، طبقه کارگر و نسل جوان نسبتا بالا است. در اینجا باید به خیزش دو سال پیش مردم ایران علیه رژیم اسلامی اشاره کرد که همبستگی وسیعی در منطقه بخود جلب نمود.
هم اکنون در تونس برخی جریانات حقوق زن برای خواست هایشان دست به تظاهرات و اعتراض زده اند، اینها بخوبی ماهیت ارتجاعی و زن ستیز اسلامیست ها را می شناسند. در ۸ مارس در شهر قاهره اسلامیست ها به تظاهرات و تجمع زنان حمله ور شدند. اسلامیست ها اکنون در تونس و مصر ظاهری معتدل بخود گرفته اند و از آزادی، دموکراسی و عدالت صحبت می کنند. اما این واقعیت که دولت سوریه نیزکه از پشتیبانان جریان اسلامیستی است با یک خیزش عظیم روبرو است، خیزش توده ای کل منطقه را در بر گرفته است و تمام دولت های مطلقه، چه رکابدار تروریسم دولتی و چه رکابدار تروریسم اسلامی از طرف مردم به مصاف طلبیده شده اند، موقعیت اسلامیست ها را در کل بسیار تضعیف نموده است. روشن است که بورژوازی و ارتجاع بین المللی بمنظور مقابله با جنبش انقلابی مردم به هر ترفندی برای شکست این جنبش متوسل خواهند شد. اگر غرب خطر کمونیسم یا انقلاب کارگری را احساس کند بیدرنگ با اسلامیست ها برای شرکت در قدرت یا تصرف قدرت به توافق خواهد رسید. لذا پیشاپیش نمی توان خطر اسلامیست ها را منتفی اعلام کرد. آنچه مسلم است در شرایط کنونی جنبش اسلامی در این خیزش ها تفوق نداردِ؛ هشیاری نسبت به ماهیت اسلامیست ها در برخی از این کشورها، بویژه مصر و تونس بالا است؛ میزان تشکل توده ای در این کشورها در حال وسعت است؛ پیشرفت هایی بسوی حل مساله فلسطین بوجود آمده است؛ اینها همگی فاکتورهای مثبتی بنفع آزادیخواهی، برابری طلبی و ترقیخواهی است. ضمنا موقعیت رژیم اسلامی در ایران نیز بسیار شکننده و متزلزل است. این نیز فاکتوری مهم در شرایط خاورمیانه و اوضاع اسلام سیاسی است. با در نظر گرفتن تمامی این فاکتورها باید برای تشکل و سازمانیابی مردم و رشد و تقویت کمونیسم بعنوان یک آلترناتیو حکومتی قاطعانه کوشید. باید ماهیت سیاه و ارتجاعی هر دو قطب تروریستی را بیش از پیش افشا کرد. جنبش آزادی زن در این میان نقش بسیار تعیین کننده ای ایفا میکند. باید این جنبش را تقویت کرد و برای همبستگی منطقه ای آن کوشید .
یک دنیای بهتر: این پروسه ها با هر تعبیری به "پایان" خود نرسیده است٬ هنوز شاید در نیمه راه هم نیست٬ معضلات و مسائل گرهی پیش رو از نظر شما کدامند؟ بر چه مسائلی باید تاکید گذاشت؟ شرط پیشروی چیست؟
آذر ماجدی: باید گفت که این تازه آغاز کار است. مردم علیه سرکوب و خفقان، فقر و گرسنگی، تبعیض و بیعدالتی و برای آزادی، برابری و رفاه بمیدان آمده اند. دستیابی به این خواستهای پایه ای مستلزم طی کردن یک پروسه طولانی و پر پیچ و خم است. ارتجاع می کوشد در مقابل تلاش و حرکت مردم موانع مختلف سیاسی، ایدئولوژیک و اقتصادی ایجاد کند، جنبش آزادیخواهانه مردم نیازمند یک رهبری انقلابی، آگاه و هوشیار است تا این موانع را یکی پس از دیگری از مقابل پیشروی مردم بردارد. این رهبری هنوز غایب بنظر می رسد.
این جنبش باید به یک انقلاب کارگری منجر شود که نه تنها رژیم های مستبد حاکم را به زیر می کشد، بلکه نظام سرمایه داری را نیز واژگون می کند. این یک پروسه پیچیده است و نیاز به رهبری کمونیسم کارگری متحزب دارد. سازمانیابی مردم در تشکلات توده ای و وجود یک حزب کمونیستی کارگری که بر بخش قابل توجهی از طبقه کارگر و مردم آزادیخواه و برابری طلب اعمال نفوذ دارد برای چنین پروسه ای حیاتی است. تا آنجا که به سازمانیابی توده ای مربوط می شود، شواهد حاکی از آنست که مردم توانسته اند درجه بالایی از سازمانیابی توده ای را در میان خود ایجاد کنند. این یک نقطه مثبت جنبش آزادیخواهانه در مصر و تونس است.
بورژوازی جهانی با تمام قدرت برای منحرف کردن این جنبش و سقط آن تلاش می کند. به انواع و اقسام حیله ها متوسل می شود. حتی حاضر شده در صورت لزوم یاران سابق خود را قربانی کند. صحبت از محاکمه بن علی و مبارک در تونس و مصر است. قرار است این موجودات جنایتکار به جرم های مختلفی در غیبت محاکمه شوند. امید نظام های حاکم اینست که چنین حرکاتی مردم را راضی و خوشنود کند و به خانه بازگرداند. اما شواهد حاکی از آنست که بخش قابل توجهی از طبقه کارگر و بخش رادیکال نسل جوان هنوز خیال توقف ندارند. منطقه در یک شرایط خطیر و تعیین کننده بسر می برد. نقش کمونیسم و کارگر در این شرایط بسیار تعیین کننده است. باید کوشید تا کمونیسم کارگری را متحزب و آماده بدست گرفتن رهبری نمود. این یک امر مهم و شرط لازم پیروزی جنبش آزادیخواهانه مردم است . *